به گزارش مشرق، معصومه صبور مینویسد: دم دمای طلوع آفتاب است؛ ساز خواب ناکوک میشود و روز را به مبارکی کوک میکند! شوق و دلهره هر دو در دلم ریشه میدواند و مرا به سوی رفتن روان. وعده حضور ساعت ۹ است. پیش از وعده حاضر میشوم. رسیدن بخیر بود و برکت. این نوید را از چشمان بانویی که رسیدنش با رسیدنم و نگاهش به نگاهم تلاقی کرد؛ دانستم. چهرهاش عجیب آشناست. انگار پیشتر هزار بار ملاقات کردهایم. سلام میکنم و به گرمی پاسخ میگوید. میپرسم خبرنگار هستید؟ جواب میدهد: فرزند شهیدم. احترامش دو چندان واجب میشود؛ نام شهید «مهر و احترام و عزت» را توامان به دل مینشاند.
همراه میشویم و هنوز چند دقیقه از این همراهی نگذشته است که پدرش را از لابلای اخبار تلخ شهدای منا میشناسم. شهید محمدرحیم آقاییپور. دیپلمات بود و از همکاران و دوستان شهید رکنآبادی. همان مردی که از اولین پیکرهای بی جان رسیده به وطن بود. همان که فرزندانش نوشتند «نفسمان به نفس بابا بود» و دیدارشان از خداحافظی و بدرقه حج به سلام در قیامت منتهی شد. شوق و دلهره ساعتی قبل حالا با ابری بهاری در چشمانم هماهنگ شده است. آن دلهره هم کم کم جای خود را به عطش شنیدن بخشیده است.
گفتوگویمان گل انداخته است. به سرعت دل به تاریخ سپردیم و رسیدیم به ۷ سال پیش همین ایام. میگوید داغمان تازه است، انگار همین ۷ دقیقه پیش از رفتنش گذشته ... اما غم فراق و دوری بوی ۷ هزار سالگی میدهد ... حالا چند ۷ همنشین هم شدهاند و به درد در ذهنم قطاری ساختهاند...
پدر راهی حج میشود سفری که تمام ملائک نگهبانان بی منت زائران خانهاش هستند و سرنوشت آن میشود که نباید... از پدرش که میگوید سیمایش به پهنا و گرمای خورشید غم را نشانه میگیرد؛ ولی در کنترل خود استاد است صدایش با شکوه و صلابت ادامه مییابد. بابا نفس ما بود ... اشک اما راه چشمان مرا بسته است و پنهان کردنش بی ادبیست ... دلش شکسته است و سخن چشم را خوب میفهمد. دستم را میفشارد و میگوید ببخشید ناراحتت کردم...
جمله آخرش تمام اشکها را به لبخندی عمیق بدل میکند
«در تمام این سالها تنها همراه و همدل ما حضرت آقا بودند. دلداری ایشان با خانواده شهدای منا حکم آب بر آتش دل ما را داشته و دارد. همین که پیکر بابا به ایران بازگشت از سخن آقا بود و گرنه این داغ داغ تر از این بر دلمان میماند. دلگرمی ما این خانه است و صاحبش...» سه فرزند قد و نیم قدش را به مادرش سپرده و با عشق آمده است خانه پدری، روشن است دلش گرم است؛ دلم گرم میشود و راهی راه میشویم.
وارد حسینیه میشویم. صبح با سعادتی است. نشانهها صف کشیدهاند. دیوارها تمامقد به «فاطمه زهرا(س)» سلام میکنند و با سلام و تحیت وارد میشویم. کارگزاران حج آمده و آمادهاند به پند پدرانه رهبری فرزانه. همه چیز در آرامش و انتظار پیش میرود. فضای متفاوتی اینجا حکومت میکند. خبری از خبرهای آن طرف در نیست. راستش را بخواهید صبح با خود فکر میکردم چند ساعت دور از اخبار و تلفنی که هیچ وقت همراه نیست و فقط نام همراهی را یدک میکشد چگونه طی میشود؟ برای بشر امروز تکنولوژی شده است همه کس و شاید همین دلیل تنهایی عمیق ماست. در حوالی این افکار با وسواس تمرین میکردم هوش و حواس را جملگی به خدمت بیاورم. اما اینجا که رسیدم همه تمرینها از یاد رفت و هوش و حواس خود به خودی خود در من به آرامش و احترام نشست.
حکایت قلب کوچکی که برای آقا میتپد
فرشتهای کوچک سپیدپوش در جمع بزرگان چون ستارهای میدرخشد. از جثه و جنب و جوش بیباکش پیداست هنوز پایش به مدرسه باز نشده است. نظم و نظام اجتماعی نمیداند و یک ریز و پی در پی شوق است. دو خودکار و برگهای سفید در دستان کوچکش جا داده است.
از خانمی که راهنمای بانوان در جلسه است علت حضور این ستاره با آن شوق کودکانه مگو و مپرسش را جویا میشوم. میگوید کوچکترین زائر حج امسال است. یک آن تمام دلم پَر میکشد و پُر میشوم از هوای خانه حضرت دوست... اشک هم همراهی میکند برای پرواز...
ردیف اول نشسته است، اعتماد و عزت نفس هر دو در او هویداست؛ نزدیکش میشوم و میپرسم اسمت چیه فرشته کوچولو؟ میگوید حلما. ادامه میدهم چند ساله هستی حلما خانوم؟ با آن برق چشمانش انگشتهای دست راست را به علاوه یکی از کوچکترینهای دست چپ میکند و میگوید ۶ سال، هنوز هم مدرسه نرفتم. میپرسم اینجا چه کار میکنی؟ با لحنی که با سن و سالش هماهنگ نیست ولی فخر صادقانهای در آن موج میزند جواب میدهد خب دارم میرم حج با مامانم. خوش به سعادتت خانوم! تنها و کاملترین جمله که آشکارا در نگاهم میخواند! آن برگه با نقاشیهای پاک او حالا رنگی شده است. دو قلب یکی بزرگ و یکی کوچکتر در آن میتپد. به همراه یک درخت بزرگ و چندین گل کوچک. انگار باغچهایست از گلهای کوچکتر در پناه درختی بزرگتر نشستهاند. قلب کوچک را با انگشتِ نشانه نشانه میروم؛ حلما جان این قلب کیست؟ با صدایی رسا میگوید این قلب منه و اونم قلب حضرت آقا. برای آقا نقاشی کردم. ادامه میدهد خب خیلی خوشحالم که اومدم خانه آقا. چشم، دل و سخنش همگی در هماهنگی کامل هستند. بیقرار رسیدن آقاست برای نشان دادن آن نقاشی و آن قلبها و گلهای باغچه که در پناه درخت آرام گرفتهاند... وصف حال جمع را با آن دستان کوچکش و در اوج صداقت رسم کرده است؛ حالش خوب است و نیازی به توصیف بیش ندارد.
«هرگز نمیرد آنکه دلش» جلد مشهد است
دهه کرامت و در آستانه میلاد امام رئوف(ع) مهمان خانه پدری رئوف بودن؛ همنشینی لطف و سعادت و مهر است. این همزمانی را به فال نیک میگیریم و نیت میکنیم رزق برکت و خِرد از مهمانی پدر برگیریم.
حاج مهدی سماواتی به انگیزه ایام ولادت امام رضا(ع) و در مدح امامش اشعاری را میخواند و خوش میخواند.
باید غبار صحن تو را طوطیا کنند
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق
خیل ملائکند رضا یا رضا کنند
بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد
ما شاعرت شدیم که ما را سوا کنند
«هرگز نمیرد آنکه دلش» جلد مشهد است
حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند
هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت
او را به درد کرببلا مبتلا کنند
دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط
با یک نگاه گوشه چشمت دوا کنند
از آن حریم قدسیات آقای مهربان
«آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند»
رسیدن مقصود
زمان هم برای شنیدن ابراز تشنگی میکند. ساعت به ۱۱ میرسد و انتظارها به مقصد. ورودش سکوت و شکوه را به جمع هدیه میکند با همنوایی صلوات بر آل محمد.
در آغاز حاج سیدحمیدرضا مقدسی دستجردی قاری روحانی این دیدار آیاتی از کلام الله مجید با محور حج را تلاوت کرد.
در ادامه حجتالاسلام والمسلمین نواب، نماینده ولی فقیه در حج و زیارت گزارشی از فعالیتهای این سازمان برای حج به محضر رهبری معظم تقدیم کرد و پس از آن حسینی، رئیس حج و زیارت درخصوص اقدامات این سازمان برای حجاج سخنانی را ایراد کرد.
همه حسینیه گوش و هوش است برای شنیدن. با خود میاندیشم این مکان با این ابعاد و این شکوه که سالیان سال است همه طیفها و قشرهای مسئولان و مردم را به صحنه خود دیده است تا امروز چندین حاجی را پای پند پدرانه و حکیمانه نشانده است و راهی بیت الله الحرام کرده است؟ حالا اما دو سال بود به واسطه همهگیری کرونا این دیدار به تعویق افتاده بود و امروز روز شکرگزاری مکرر است برای رفتن آن ویروس و نشستن پای سخن رهبر حکیم و راهی که میرود به سوی زیارت خانه خدا. الهی شکر به جمله رفتن و آمدنهای مبارک.
حج ستون زندگی
رهبر معظم انقلاب همچون همیشه سخنانشان را با تدبر بر آیاتی از کلام الله آغاز کردند. پروردگار عالمیان در آیه ۹۷ سوره مبارکه مائده میفرمایند: «جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَامًا لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْیَ وَالْقَلَائِدَ ۚ ذَٰلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»؛ خداوند، کعبه بیتالحرام را وسیله سامانبخشی و قوام مردم قرار داده و نیز ماه حرام و قربانیهای بینشان و نشاندار را (وسیله برپایی مردم قرار داده است) این برای آن است که بدانید خداوند آنچه (از اسرار) در آسمانها و زمین است میداند و خداوند به هر چیز آگاه است.
همه حکمت حج در این آیه است؛ حج مایه قوام و ثبات است؛ ستون زندگی انسان.
چند درس و نکته مهم در سخنان برکتآفرین رهبری روشن است؛ آنقدر محکم و شیواست که رد دلیلی دیگری را نمیتوان گرفت. سخن خداست که بنده خوبش هدیه میکند. میگویند حج تمرین سبک زندگی درست انسان است. فکر میکنم پشت این در چقدر این واژه دچار دگرگونی است. سبک زندگی و انسان. همه آنچه باید برای زندگی بهتر و انسانی بهتر دانست در همین دو مفهوم ساخته میشود. میفرمایند حج تمرین سادهزیستی، پرهیز از آنچه همیشه داشتیم و حالا باید چشم بپوشیم است، تمرین همزیستی سالم و سازنده، حج رنگ و نژاد و قوم نمیشناسد. این سخنان را بارها از جعبه جادویی تلویزیون و از سوی رهبر فرزانه شنیدهام ولی شنیدن در فاصلهای که تقریبا بیفاصله است حلاوت دیگری دارد. حال بقیه حاضران نیز چنین است؛ این را از چشمان دوخته و به هوششان میفهمم.
سخن اتحاد و حجت تمام
سخنان حکیمانه رهبر عظیم الشان به موضوع اتحاد امت اسلام رفته است و حجت تمام. «حج مظهر اتحاد است؛ باید همه تلاش بهکار گرفته شود تا هیچ خللی به موضوع اتحاد مسلمانان وارد نشود زیرا ایجاد اختلاف به خصوص اختلاف میان شیعه و سنی از ترفندهای انگلیسیهاست.» تأکید میکنند که بارها گفتهام موضوع شیعه و سنی محل افتراق ما در مسلمانی نیست باز هم یک عده این تفرقه را دنبال میکنند. رهبری معظم به تأکید امام راحل به موضوع نماز جماعت در مسجدالحرام اشاره میکنند و اینکه این تأکید ایشان نیز است؛ تشویق میکنند حرکت به سمت نقاط اشتراک و تقبیح از رفتن به سوی اختلاف عقیده و سلیقه که کام مسلمانان را از وحدت به تفرقه تلخ میکند. سخن کامل، اول و آخر است. هر تفسیر و تحلیلی بیهوده است.
سوغاتی حقیقی حج
حجاج عزیز آمادگیِ درونی برای این سفر معنوی بسیار مهم است. توصیه میکنم از امور ناپسندی همچون بازارگردی پرهیز کنید. سوغاتی واقعی سفر حج، قرائت قرآن، نماز و طواف در مسجدالحرام است و نباید وقت گرانبها را برای کارهای بیهوده هدر داد.
تأمین امنیت همه زائران بهویژه زائران ایرانی و جلوگیری از تکرار فجایع گذشته از مطالبات جدی رهبر معظم انقلاب در این دیدار بود. نگاهم به نگاه حبیبه آقاییپور گره میخورد چشمانش از دو نور براق است؛ فراق پدری که نیست و غرور پدری که هست.
رهبر فرزانه توشه حجگزاران عزیز را با این سخنان مختصر، مفید و راهگشا نورانی کردند. مهمانی تمام است و در دل مهمانی باشکوهی از بیانات ارزنده پدر برپاست. با احترام حسینیه را بدرود می گوییم و در دل امید به دیداری دیگر.